بدریخ اسمتانا (Bedrich Smetana) موسیقیدان و نوازنده اهل چک زادهی دوم مارس سال 1824 میباشد. این آهنگساز توانمند که به عنوان پدر موسیقی چک نیز لقب گرفته است پیشگام موسیقی ملی و آزادبخشی بود که آرمان های استقلال طلبی کشورش را زنده نگه میداشت.
بدریخ اسمتانا در عرصه موسیقی بین المللی نیز در سراسر جهان به عنوان آهنگسازی توانمند و موسیقیدانی برجسته شناخته میشود. از جمله مهم ترین آثار او میتوان به مجموعه شش پوئم سمفونی با نام «میهن من» اشاره کرد. پوئم سمفونی قطعه ای از یک موسیقی ارکسترال است که معمولا در یک موومان ساخته میشود و به توصیف یک منظره ، یک شعر، داستان و یا افسانه میپردازد. بدریخ اسمتانا در این مجموعه شش تایی تصویری از افسانه ها و مناظر میهن خودش را به زیباترین و احساسی ترین شیوه به مخاطبین نشان میدهد.
کودکی و آغاز فعالیت هنری بدریخ اسمتانا
اسمتانا از کودکی نوازندگی پیانو را آغاز کرد و زمانی که تنها شش سال داشت اولین اجرای حرفه ای خود را به نمایش گذاشت. او در کنار تحصیلات ابتدایی و عمومی نواختن پیانو را ادامه داد و پس از آن برای تحصیل در مراتب بالاتر نزد «یوزف پراکش» رفت.
اسمتانا در طی انقلاب 1884 سال به عنوان یکی از معترضین حضور داشت و در همان سال اولین اثر انقلابی و میهن دوستانه ی خود را ساخت. اما به دلیل ارتباطات سیاسی از ادامه فعالیت موسیقی خود در پراگ باز ماند و به همین منظور برای ادامه ی حرفه ی موسیقی به سوئد مهاجرت نمود.
اسمتانا در سوئد به گروه کر «گوتنبرگ» پیوست و به عنوان رهبر و آهنگساز این گروه مشغول به کار شد. حاصل این همکاری نوشتن آثار ارکستری عظیمی بود که بعدها در سراسر جهان مورد تمجید و توجه موسیقی دوستان قرار گرفت.
سال های پایانی و شکوفایی خلاقیت
اسمتانا سرانجام به دلیل ابتلا به بیماری سفلیس از رهبری اپرای پراگ استعفا داد و پس از مدتی سر و کله زدن با بیماری هنگامی که حال جسمی او رو به وخامت گذاشت بلای دیگری بر او نازل شد و در نهایت به طور کامل شنوایی خود را دست دست داد.
اما با این وجود از دست دادن شنوایی پایان کار این هنرمند نبود بلکه دریچه ای جدید برای کشف معنای جدیدی در زندگی را برای این فرد باز کرد. او به مدت 5 سال به ساخت مجموعه ای شامل شش حلقه پوئم سمفونیک برای ستایش و شرح مناظر و افسانه های ملی خود پرداخت. همچنین کوارتت برای سازهای زهی با نام «از زندگی ام» نوشت که از موفق ترین آثار اوست. از دیگر آثار او میتوان به «اپرای دیوار ابلیس» و قطعاتی برای پیانواشاره کرد.
مرگ و شاهکاری که ناتمام اند
همان طور که اشاره کردیم اسمتانا در سال های پایانی عمر خود را به دلیل بیماری و ناشنوایی با رنج و سختی زیادی دست و پنجه نرم میکرد. او در آخرین روزهای عمر خود مشغول نوشتن اپرای جدیدی به نام «ویولا» با الهام از یکی از نمایشنامه های شکسپیر بود. او چندین سال به نوشتن و تکمیل این اپرا مشغول بود و در همان زمان به دلیل افسردگی و مشکلات روانی به یکی از آسایشگاه های روانی شهر خود فرستاده شد.
فشار ساخت این اثر جدید به حدی بود که او را دچار اضطراب و توهمات دیداری عجیبی کرده بود به طوریکه پزشکان او را از ساخت و حتی فکر کردن به موسیقی به طور کامل منع کرده بودند.
اما او به توصیه پزشکان توجهی نکرد و سعی در به پایان رساندن «ویولا» داشت که سرانجام به دلیل فشار کار و دیگر مشکلات روانی، به کلی سلامت عقلی اش را از دست داد و پس از چند هفته نیز از دنیا رفت
از اپرای نا تمام او بخش های ناچیزی مانده که تنها یک بار در سال 1900 و به یاد او اجرا شد.