4 اثر مشهور موسیقی که مرگ آهنگسازان خود را به همراه داشتند را میشناسید؟
بدون شک گوش دادن به یک موسیقی فاخر و خوش آوار لذت بخش است و روح انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. اما از میان شنوندگان موسیقی افراد کمی وجود دارند که به داستان ها و ماجراهای پشت پرده ساخت یه اثر دقت و توجه نشان میدهند. ساخت یک شاهکار هنری به ظاهر ساده میتواند سال ها زمان ببرد و هنرمند در این راه بهای بسیار سنگینی پرداخت کند که هر کسی حاضر به پرداخت آن نیست. در ادامه 4 اثر مشهور موسیقی کلاسیک را بررسی میکنیم که به طریقی به مرگ خالق خود ارتباط دارند. اگر کنجکاوید تا درباره این 4 اثر مشهور موسیقی بیشتر بدانید با ما همراه باشید.
4 اثر مشهور موسیقی که مرگ آهنگسازان خود را به همراه داشتند
ریکوئیم (Requiem) – ولفگانگ آمادئوس موتسارت
قطعه ی ریکوئیم آخرین قطعه ی موتسارت است که پیش از آنکه بتواند آن را به اتمام برساند از دنیا رفت. این قطعه با مزمونی عرفانی و به منظور آمرزش روح افرادی ساخته شده بود که جان خود را از دست داده اند که با مرگ موتسارت خودش هم به یکی از آن ها تبدیل شد. پس از مرگ او این قطعه توسط آهنگساز دیگری به نام زاور روسمایر تکمیل و منتشر شد.
در رابطه با مرگ موتسارت داستان های فراوانی وجود دارد. مثلا یکی از این داستان ها که در فیلم زندگی او با نام آمادئوس شرح داده شده به شخصی به نام «سالیری» اشاره میکند که به خاطر حسادت و دشمنی او را مسموم کرده است.
اما شواهد واقعی چیز دیگری را نشان میدهد. در تاریخ ذکر شده که موتسارت در اواخر عمر خود با مرد سیاه پوشی آشنا شده بود که حاضر نبود چهره خود را نشان دهد و همواره نقابی بر چهره میزد. این مرد از موتسارت خواست تا مرثیه ای برای مرگ همسرش بنویسد.موتسارت به خاطر مشکلات مالی و بدهی های فراوان این درخواست را پذیرفت. اما در حقیقت موتسارت که این اواخر به خاطر بیماری رنج میکشید میدانست که روزهای زیادی از عمرش باقی نمانده است و آن مرد سیاه پوش از جهانی دیگر آمده تا روح او را با خود ببرد. به همین علت تصمیم گرفت تا ریکوئیم را برای آمرزش و آرامش روح خودش بنویسد.
سمفونی شماره ده (Symphony No. 10) – گوستاو مالر
گوستاو مالر آهنگساز تاثیر گذار و توانمندی بود که در اواخر عمر خود درگیر اعتقادات خرافی و بی پایه و اساس خودش شده بود. مالر که در آن زمان به تازگی سمفونی شماره 9 خود را به اتمام رسانده بود ، اندیشه ی عجیب و بدون دعوتی در ذهنش لانه کرده بود.
او در آن روزها به بتهوون و آهنگسازانی فکر میکرد که با نوشتن سمفونی نهم خود جانشان را از دست دادند. او فکر میکرد که شاید راز مرگ غیرمترقبه ی همه ی این افراد تعداد سمفونی هایشان است. مالر دچار نوعی وسواس فکری شده بود و این مسئله مثل نفرینی تمام نشدنی او را عذاب میداد.
مالر که پی برده بود مرگش از آن چیزی که انتظارش را داشت به او نزدیک تر است شروع به نوشتن سمفونی دهم خود کرد و با این کار قصد داشت تا نفرین مرگی که فکر میکرد در کمینش است را از خود برهاند. اما متاسفانه او موفق به پایان دادن به این سمفونی نشد و تنها پس از سه موومان جان خود را از دست داد.
البته همه ما میدانیم که نفرینی درباره نوشتن نُه سمفونی وجود ندارد بلکه مشکل اصلی مالر بیماری قلبی و وسواس فکری زیادی بود که نسبت به همه اتفاقات اطرافش پیدا کرده بود.
گوستاو مالر زاور روسمایر در سن پنجاه و یک سالگی و در حین نوشتن سمفونی شماره ده خود بر اثر عفونت خونی و مشکلات قلبی از دنیا رفت.
سمفونی شماره شش (Symphony No. 6) – چایکوفسکی
چایکوفسکی یکی از بزرگترین آهنگسازان روس است که همهی ما آثار ماندگار او مثل دریاچه قو و فندق شکن را میشناسیم اما نکتهای که شاید در مورد این آهنگساز بزرگ ندانیم ، فراز و نشیب های زندگی شخصی و اجتماعی و شایعاتی بود که او را احاطه کرده بودند.
آخرین اثر چایکوفسکی یا همان سمفونی شمارره 6 به نحوه ای متفاوت با آثار دیگر او نوشته شده است ، سه موومان اول این اثر فضایی روشن و دلپذیر دارند اما موومان آخر آن بسیار متفاوت و سیاه است. بخش آخر این اثر حال و هوای ذهنی و فضای مالیخولیایی احاطه کننده او را به طور کامل به تصویر میکشد. او دقیقا 9 روز قبل از مرگ این سمفونی را به پایان رساند و به روی صحنه برد.
پس از مرگ چایکوفسکی علت این مسئله مسمومیت به خاطر نوشیدن آب آلوده گزارش شد اما بسیاری از موسیقیدانان بر این باورند که این مسمومیت در واقع نوعی خودکشی بوده و چایکوفسکی به علت افسردگی زیاد به زندگی اش پایان داده است.
اپرای توراندخت (Turandot) – جاکومو پوچینی
توراندخت آخرین اثر پوچینی است که با مرگ او در 29 نوامبر ناتمام ماند. او از بیماری سرطان رنج میبرد و میدانست که مرگش نزدیک است. به همین دلیل تمام دستورالعمل های مورد نیاز برای تکمیل آن را به جا گذاشت تا فرانکو آلفانو دوست و معتمد او این قطعه را تکمیل کند.
این اپرای بی نظیر بر اساس داستان چهارم از منظومه هفت پیکر نظامی ساخته شده است و داستان شاهزاده ای را روایت میکند که عاشق پرنسس زیبا و بسیار سردی به نام توراندخت شده است. او باید از سه مرحله ی دشوار عبور کند تا بتواند توجه این شاهزاده خانم را به دست آورد.
پوچینی در اواخر زندگی خود چنان درگیر این اثر بی نظیر شده بود که به دوست خود نامه نوشت و گفت:
مرگ من نزدیک است، اما خواهش میکنم نگذار توراندخت من بمیرد.
و طبق پیش بینی های خودش ، بدون اینکه موفق به اتمام این اثر شود جان خود را از دست داد.