موسیقی مرموز کره شمالی ، در واقع همان قطعه ی عجیب و محزونی است که هرروز صبح بعد از طلوع آفتاب در خیابان های پایتخت کره شمالی طنین انداز میشود. داستان آشنایی من با این قطعه هم خیلی جالب بود. یادم میآید روزی به طور اتفاقی به ویدئویی برخوردم که یک روز عادی در پیونگ یانگ را نشان میداد. در این ویدئو متوجه موسیقی عجیبی شدم که بعد ها با تحقیقات بیشتر فهمیدم این قطعه هرروز صبح مثل یک سرود صبح گاهی بعد از طلوع خورشید در کره شمالی طنین انداز میشود.
این موسیقی مرموز کره شمالی به همراه چهرهی خشک و بی روح ساختمان های پیونگ یانگ منظره ی منزجر کننده ای را به وجود میاورد که حتی اگر کسی شادترین انسان کره زمین هم باشد با دیدن آن تحت تاثیر اتمسفر منفی و خشک این موسیقی قرار میگرفت.
کتاب کره شمالی کیم ایل سوگ
وقتی کنجکاو شدم تا اطلاعات بیشتری درباره این موسیقی پیدا کنم با کتابی تحت عنوان «کره شمالی کیم ایل سوگ» آشنا شدم. این کتاب که نوشته ی هلن لوییس هانتر است درباره تجربه حضور خود در این کشور چنین میگوید: در پیونگ یانگ، ساعت هفت صبح اوج شلوغی است. در این ساعت موسیقی ورزش صبحگاهی از بلندگوهای رادیویی پخش میشود.
موسیقی مرموز کره شمالی
درباره این که این قطعه چیست و از کجا میاید حدس و گمانه زنی های زیادی وجود دارد. برخی میگویند که این قطعه موسیقی زمینه ی یک ترانه ی میهمی تحت عنوان «ده میلیون بمب برای کیم ایل سونگ» است. برخی دیگر هم میگویند که این موسیقی یکی از نسخه های سرود ملی کره ای است.
البته نظریه ی دیگری هم درباره این موضوع وجود دارد، عده ای که تعدادشان اتفاقا کم هم نیست میگویند که ممکن است پخش این موسیقی در پایتخت کره شمالی دروغ محض باشد و همه ویدئوها، دستکاری شده باشند این نظریه براساس ادعای پزشکی استرالیایی که به کره شمالی سفر کرده بود مطرح شد زیرا او به طور کامل از وجود موسیقی مرموز کره شمالی اظهار بی اطلاعی کرد و گفت با وجود سفرهای بی شماری که به این کشور داشته است تا کنون این قطعه را نشنیده است.
البته در طرف دیگر ماجرا مسافران زیادی هم هنگام بازگشت از سفر درباره موسیقی صبحگاهی صحبت میکردند که هرروز هنگام طلوع آفتاب پخش میشود و حس افسردگی و غم را به انسان القا میکند.
وجهه ی غمگین ماجرا
بیایید در ذهن خودمان یک روز عادی در پیونگ یانگ را مجسم کنیم و در همین زمان تصور کنیم که هرکدام از افراد شهر چه احساسی نسبت به شنیدن این قطعه موسیقی خواهند داشت.
یک شهروند در خیابانهای پیونگ یانگ که مناظری که پیش روی خود میبیند چیزی نیست جز ساختمانهای خاکستری با زاویههای تیز، مجتمعهای ساختمانی بسته و خیابانهای خالی و کم ترافیک پیونگ یانگ در همین حین صدای قطعه ی خشک و محزونی در گوشش طنین انداز میشود که به او میگوید که یک روز روتین دیگر شروع شده و اگر بتواند آرام، اما پیوسته گام بردارد و بر سر کارش حاضر شود، میتواند روز دیگری را تاب بیاورد.
دارم تصور میکنم که کدام آهنگساز، توانسته است موسیقیای چنین مونوتون و غمگین بسازد. موسیقیای که با تمام وجود میگوید:
«نه! دلخوش نباش! خبری از تغییر نیست. حتی سالها و دهههای بعد هم بی کم و کاست، همین طوری خواهد بود.»