موسیقی در فلسفه نیچه چه جایگاهی دارد؟ حتما تا به حال این جمله ی معروف از فیلسوف آلمانی ، فردریش نیچه را شنیده اید که میگوید: «بدون موسیقی زندگی اشتباهی بیش نیست.» اما منظور نیچه از این سخن چه بود؟ موسیقی در فلسفه نیچه چگونه تعریف میشود و چه جایگاهی دارد؟
فردریش نیچه، فیلسوف، منتقد ادبی، شاعر، نویسنده و جامعه شناس بزرگ آلمانی است که آثار او تاثیر بسیار عمیقی بر فلسفه و اندیشه مدرن غربی گذاشته است. نیچه بسیاری از آثار خود را تحت تاثیر آرتور شوپنهاور خلق کرده است به خصوص آثاری که به موضوع هنر و موسیقی و ارتباط آن با رنج انسان اشاره دارد.
جایگاه موسیقی در فلسفه نیچه
موسیقی در فلسفه نیچه نقش بسیار مهمی ایفا میکند. او که هنر را راهی برای فرار از رنج ها و واقعیت های زندگی میداند، موسیقی را عنصری میداند که میتواند به زندگی معنا ببخشد و در نتیجه به زندگی ارزش زیستن بدهد.
نیچه در دوران زندگی خود با واگنر، یکی از بزرگترین آهنگسازان تاریخ موسیقی غرب روابط دوستانه و نزدیکی داشت. واگنر نیز تحت تاثیر فلسفه و آثار شوپنهار دیدگاه خاصی نسبت به جهان پیدا کرده بود و بسیاری از آثار خود را تحت تاثیر همین مسئله خلق کرد. دوستی این دو شخص تاثیرات بسیار زیادی در هرکدام از آن ها گذاشت و موجب شد تا ساعت های زیادی را به گفت و گو درباره موسیقی بپردازند.
نکته ی قابل توجهی که درباره نیچه وجود دارد این است که او خود نوازنده پیانو بود و تعدادی از قطعاتی که برای ساز پیانو نوشته بود هنوز هم باقی مانده اند. این مسئله به اهمیت موسیقی در فلسفه نیچه و زندگی او اشاره دارد.
زایش تراژدی و نظریه تقسیم بندی موسیقی
نیچه در یکی از آثار خود به نام «زایش تراژدی» ، به طور مفصل به مقوله ی هنر و به ویژه موسیقی پرداخته است. در این کتاب او به طور نمادین موسیقی را در دو گروه کلی و منتسب به دو الهه ی یونانی تقسیم بندی میکند.
در این دیدگاه، آپولون که الهه ی روشنایی و نماد خرد و عقل است به منظور تاکید بر نظم و هارمونی و فرم به کار رفته است و از طرفی دیونیسوس که الهه ی شادی و سرمستی است، نشان دهنده هیجان و زیبایی و رهایی است.
برای مثال در این تقسیم بندی فوگ های باخ در دسته موسیقی آپولونی و اثر «باله ی پرستش بهار» از استراوینسکی نمونه ای از موسیقی دیونیسوسی است.
نیچه به شخصه همیشه عشق و سرمستی و دیوانگی را بر عقل و خرد ترجیح میداد به همین دلیل او بر این باور بود که موسیقی باید هنری دیونیسوسی باشد اما آنچه که امروزه تمام نظریه پردازان و فیلسوفان به آن اشاره میکنند این است نمیتوان هیچ قطعه و یا سبک موسیقی را در یکی از این دو دسته جای داد و در تمام آثار دیونیسوسی رگه هایی از ویژگی های آپولونی به چشم میخورد و برعکس این مسئله هم صادق است یعنی تمام قطعاتی که از نظر نیچه در گروه موسیقی های آپولونی هستند حداقل اندکی ویژگی های دیونیسوسی در خود دارند.
به طور کلی موسیقی در فلسفه نیچه از احساسات شورمندانه ای فراتر از اصول و قواعد زیبایی شناسی نشات میگیرد. این موسیقی تمام رنج هایی که انسان در طول زندگی متحمل شده است را از بین میبرد و به این ترتیب تنها با چنین موسیقی ادامه زندگی ممکن میشود.
تاثیر فلسفه نیچه بر موسیقیدانان امروزی
حقیقت ماجرا این است که پس از نیچه نمیتوان هیچ فیلسوفی را یافت که موسیقی در شکل گیری عقاید و تفکرات او این چنین نقش کلیدی داشته باشد. حتی امروزه با وجود اینکه یک سده از مرگ نیچه میگذرد اما آثار او هنوز هم چراغ راهی برای علاقمندان به فلسفه هنر در دنیای امروزی هستند و تاثیرات تفکر این دانشمند را میتوان بر موسیقی دانان دوره های مختلف و به ویژه هنرمندان آلترنیتو و جنبش های راک اند رول مشاهده نمود.